مقالات فقهی وحقوقی دانشگاه پیام نورخسروشهر درباره وبلاگ سلام به وبلاگ من خوش آمدید.این وبلاگ جهت ارائه مقالات فقهی وحقوقی برای دانشجویان عزیزاین رشته هاطراحی شده است.امیدوارم موردقبول واقع شود.دوستان عزیزم لطفاباارائه نظراتون مارایاری کنید.هم چنین شماعزیزان میتوانیدمقالات خودتون رودرهرزمینه ای که باشه باعضویت دروبلاگ ارسال کنیدتادروبلاگ درج شود.درضمن این وبلاگ به 36زبان دیگرنیزقابل ترجمه است کافی است پرچم کشورموردنظرراانتخاب کنیدتاترجمه شود. باتشکرفراوان:محمدپور آخرین مطالب
نويسندگان 22 آذر 1389برچسب:, :: 13:15 :: نويسنده : فرزانه محمدپور
بلوغ امرى تكوينى است
قبل از هر چيز بايد مشخص شود كه آيا بلوغ يك امر تعبدى و قراردادى استيا يك امر تكوينى؟ به تعبير ديگر، آيا بلوغ عبارت از اين است كه انسان به حدى از رشد جسمى و جنسى برسد كه در آن صورت موضوعى براى احكام شرعيه - حدود و تعزيرات، واجبات و محرمات - قرار گيرد يا اينكه بلوغ منوط به قرارداد و اعتبار قانونگذار و شارع مقدس است كه در وقت و زمان خاصى انسانها را بالغ معرفى مىكند؟ از مجموع روايات و آيات در اين زمينه استفاده مىشود كه نظر قانونگذار اسلام به بلوغ جنسى و جسمى است و بلوغ را يك امر تكوينى و طبيعى معرفى كرده است. بر فرض، اگر بخواهيم بلوغ را تعبدى بدانيم، ابتدا بايد ببينيم خود قانونگذار در مورد آن چه گفته است تا اينكه به همان مقدار تعبد كنيم نه بيشتر از آن. بجاست كه قبل از مراجعه به آيات و احاديثبه نظر علما و كارشناسان فن در اين باره رجوع كنيم و نظريات كارشناسى و تخصصى آنان را به دست آوريم و سپس به بررسى مباحث فقهى بپردازيم. دانشمندان و متخصصان فيزيولوژى بر اين عقيدهاند كه چنانچه انسان به حد خاصى از رشد جسمى و جنسى رسيد، دگرگونيهاى مختلفى در بدن او رخ مىدهد. البته رشد جسمى و جنسى انسان ارتباطى به كمال عقلى او ندارد; چون ديوانه و سفيه هم رشد جسمى و جنسى دارند. بنابراين لازمه رشد جسمى، رشد عقلى نيست. رشد جسمى و جنسى عبارت است از دگرگونيها و تغييراتى كه در بدن رخ مىدهد و دانشمندان فيزيولوژى از آن به بلوغ جسمى و جنسى تعبير مىكنند. فقهاى شيعه نيز همچون صاحب جواهر، قدسسره، در مقام تبيين بلوغ، بلوغ را به معناى رشد جسمى و جنسى در نظر مىگيرند و به عبارتى اعتقاد دارند كه بلوغ، يك امر تكوينى و واقعى است كه در بدن انسان رخ مىدهد. بلوغ، يك امر تعبدى نيست كه قانونگذار اسلام مسلمانها را متعبد كرده باشد بر اينكه هرگاه سن شما به فلان حد رسيد، بالغ مىشويد. تاثير عوامل طبيعى در بلوغ: بلوغ تكوينى است
علماى فيزيولوژى سردسير بودن و گرمسير بودن آب و هواى منطقهاى را كه انسان در آن زندگى مىكند در زودرس و يا ديررس بودن بلوغ مؤثر مىدانند; در منطقه گرمسير، رشد جسمى و جنسى سريعتر صورت مىپذيرد; به خلاف مناطق سردسير كه بلوغ در آن مناطق دير صورت مىگيرد. عامل ديگر در زودرس يا ديررس بودن بلوغ تغذيه است. اگر تغذيه مناسب نباشد، بلوغ ديررس مىشود و اگر تغذيه مناسب باشد، سبب زودرسى رشد جنسى مىگردد. اختلال بينايى و صداهاى ناهنجار و غيرمانوس نيز موجب مىشود كه دگرگونى در بدن، زودتر از وقت طبيعى خودش صورت گيرد. چشم بر اثر ديدن بعضى مناظر، و گوش بر اثر شنيدن بعضى از صداها، سبب زودرسى بلوغ مىگردد. مساله ژنتيك (قانون وراثت) نيز تاثير دارد; يعنى زودرسى و ديررسى بلوغ در پدرها و مادرها، در بلوغ فرزندان اثر مىگذارد. ملاحظه مىكنيم كه عواملى از قبيل تغذيه، وراثت، آب و هوا، عوامل محيطى مثل صدا و بينايى و نابينايى در بلوغ تاثير مىگذارد. به همين جهت است كه بلوغ دختران و پسران در سنهاى مختلف گزارش شده است. بنابه اوضاع و شرايط دختران گاه در9 سالگى، گاه در 10 سالگى و حتى گاه در16 سالگى بالغ مىشوند. اگر عوامل خارجى را در نظر نگيريم، بلوغ دختر بين13 تا 14 سالگى رخ مىدهد. تاثير اين عوامل طبيعى در نوسان بلوغ، خود نشانگر اين حقيقت است كه بلوغ يك امر تكوينى است نه قراردادى و تعبدى. تكوينى بودن سن بلوغ در پسرها نيز محرز است. كارشناسان فن، يعنى دانشمندان فيزيولوژى، معتقدند وقتى رشد جسمى به آن حدى رسيد كه فرد قدرت توليد مثل پيدا كرد آن وقتبالغ شده است. نشانه بلوغ در پسرها احتلام و در دخترها حيض است. احتلام و حيض اعتبارى و قراردادى نيست تا آن را امرى تعبدى و قراردادى بدانيم. بلوغ از منظر آيات قرآن كريم
قرآن كريم آياتى دارد كه مساله بلوغ در آنها به روشنترين وجه بيان مىشود. مطابق اين آيات مساله بلوغ بهطور قطع و يقين تكوينى و طبيعى است و با توجه به آنها نمىتوان سن را ملاك بلوغ قرارداد. آياتى كه بيانگر تكوينىبودن سن هستند عبارتند از: آيه6 سوره نساء:و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم.
«و يتيمان را بيازماييد تا هنگامى كه به حد بلوغ برسند [در اين موقع] اگر در آنان رشد يافتيد، اموالشان را به آنان بدهيد». در اين آيه مطالب زيادى وجود دارد; ولى ما آن قسمتهايى از آيه را توضيح مىدهيم كه به مساله بلوغ مربوط است. «وابتلوا اليتامى» ابتلاء به معناى اختبار و امتحان است و يتامى جمع يتيم و يتم مىباشد. بعضى گمان مىكنند يتيم كسى است كه پدر خود را از دست داده باشد. البته اين هم صحيح است; ولى جامع نيست. در اينجا، يتيم به معنى محجور است; يعنى ممنوع از تصرف. چون در روايت هم يتم به معناى ممنوع از تصرف وارد شده است: «الجاريه اذا حاضت، ذهب عنها اليتم». يتيم، صفت مشبهه و بر وزن فعيل است. در عرب به كسى كه صغير يا محجور از تصرف، يعنى فاقد استقلال در تصرف باشد، مىگويند هذا يتيم; يعنى به آن حد از رشد جسمى و فكرى كه بتواند استقلال در تصرف داشته و معاملات مالى را خودش انجام دهد نرسيده است. بنابراين، ترجمه آيه شريفه «وابتلوا اليتامى» چنين مىشود: كسانى را كه محجور و ممنوع از تصرف در اموال باشند، آزمايش و امتحان كنيد. البته خيلى واضح است كه اين آزمايش و اختبار، قبل از زمان بلوغ صورت مىگيرد، چون در آيه شريفه، كلمه «حتى» براى غايت است كه در فارسى به معناى «تا» مىباشد. افرادى را كه در تصرفات مالى خود استقلال ندارند و ممنوع از تصرف مىباشند امتحان كنيد «تا» اينكه بالغ شوند. «حتى اذا بلغوا النكاح» يعنى تا اينكه به حد نكاح برسند. «بلغ» در لغتبه معناى رسيدن است. مثلا مىگويند: «بلغ فلان الى رتبة الاجتهاد» يعنى فلانى به حد اجتهاد رسيد. «بلغوا النكاح» يعنى به حدى از رشد جسمى و جنسى برسد كه بتواند نكاح كند و قدرت توليدمثل و بارورى داشته باشد. بلوغ النكاح، عام است و به طور كلى حالت طبيعت انسان را بيان مىكند كه اگر به حدى از رشد جسمى و جنسى رسيد كه توانست نكاح كند; يعنى در پسر به حد توليدمثل و در دختر به حد بارورى رسيد، آن وقتبلوغ حاصل شده است. «آنس» به معناى دريافتن است. حضرت موسى(ع) در جريان دريافت پيام الهى در كوه طور مىگويد: «انست نارا» (طه: 10) يعنى دريافتم. البته به حسب ظاهر دريافت او غير از دريافت ماست. به هر حال، اگر يتيم و ممنوعالتصرف از اموال را آزمايش كرديد و به رشد معاملى، جنسى و حقوقى در او رسيديد و دريافتيد كه مصلحت و منفعتخود را تشخيص مىدهد، بر شما واجب است كه اموالش را به او برگردانيد. بلوغ نكاح، نهايت و غايت ولايت استبعد از بلوغ نكاح، بر ولى حرام است كه اموال شخصى را نگه دارد. از اين آيه شريفه استفاده مىشود كه اگر تا يك ساعت پيش اموال يتيم تلف مىشد ولى يدش امانى و ضامن نبود; ولى از اين لحظه (بلوغ النكاح) در صورتى كه قيم و ولى دربرگرداندن اموال كوتاهى كند و مال تلف گردد، يد او عدوانى محسوب مىشود و ضامن است و قاعده «و على اليد ما اخذت حتى تؤديه» جارى مىشود. از اين آيه استفاده مىشود كه بلوغى را كه خداوند در «بلغوا النكاح» بيان كرده است، تعبدى نيست; چون بلوغ النكاح، يعنى توان آميزش و توليدمثل و بارورى داشتن، و اين حالتبراى پسر و دختر يك امر تكوينى است; يعنى طبيعت انسان (چه پسر و چه دختر) اگر به اين حد از رشد جسمى و جنسى برسد، توان توليدمثل و بارورى دارد. البته بلوغ النكاح را در دختر و پسر، از طريق ابتلا و آزمايش مىتوان تشخيص داد چون توان هركدام از آنها در توليدمثل و بارورى مختلف است. به اصطلاح علمى، توان مرد به اسپرم و توان زن به تخمگذارى (اوول) است. يعنى از طريق احتلام پسر و عادت ماهانه دختر مشخص مىشود كه آنها به حد تكليف و بلوغ رسيدهاند. آيه 58 سوره نور:يا ايها الذين امنوا ليستاذنكم الذين ملكت ايمانكم والذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات من قبل صلوة الفجر و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة و من بعد صلوة العشاء ثلاث عورات لكم ليس عليكم و لاعليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض كذلك يبين الله لكم الايات والله عليم حكيم.
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بايد بردگان شما و همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيدهاند، در سه وقت از شما اجازه بگيرند: قبل از نماز فجر و در نيمروز هنگامى كه لباسهاى خود را بيرون مىآوريد و بعد از نماز عشا. اين سه قتخصوصى براى شماست. اما بعد از اين سه وقت، گناهى بر شما و بر آنها نيست و برگرد يكديگر طواف كنيد. اينگونه خداوند آيات را براى شما تبيين مىكند و خداوند عالم و حكيم است». از اطفال كسانى كه به حد احتلام نرسيدهاند، و مصداق «لم يبلغوا الحلم» هستند، در ارتباط با ورود به اتاق استراحت پدر و مادر حكمى دارند و كسانى كه به حد احتلام رسيدهاند و به تعبير شيرين قرآن «بلغ الاطفال منكم الحلم» هستند، حكمى ديگر دارند. خداوند براى سالمسازى جامعه و ايجاد مدينه فاضله و همينطور براى سلامتى خانواده، يك حكم تربيتى و اخلاقى را در اين آيه شريفه ذكر فرموده است، و در عين حال، مساله بلوغ را كه از شرايط عامه تكليف است، در اين آيات بيان نموده است. در آيه شريفه به مؤمنين دستور مىدهد كه به بردگان و كودكان ياد بدهند در سه وقت هنگام ورود اجازه بگيرند: الف) قبل از نماز فجر; ب) نيمروز و هنگام ظهر; البته به نظر مىرسد منظور بعد از نماز عصر، كه وقت استراحت است، باشد نه بعد از نماز ظهر. ج) بعد از نماز عشاء. اين دستور قرآن كريم واقعا از مسائل عالى تربيتى است كه در سالمسازى جامعه دخالت تمام دارد و به حق بايد گفت كه خانواده، محل رشد تمام صفات فاضله، يعنى محل تحقق اخلاق فاضله است. همينطور كه مىتواند منشا فسادهاى اخلاقى هم باشد. به اين دليل است كه خداوند به مؤمنين دستور مىدهد كه افراد نابالغ را تحت كنترل داشته باشند تا گرفتار ناهنجاريهاى اخلاقى نشوند. آيه59 سوره نور:و اذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستاذنوا كما استاذن الذين من قبلهم كذلك يبين الله لكم اياته و الله عليم حكيم. «و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ رسند، بايد اجازه بگيرند; همان گونه كه اشخاصى كه پيش از آنها بودند، اجازه مىگرفتند. اين چنين خداوند آياتش را براى شما تبيين مىكند و خداوند عالم و حكيم است». موضوع در اين آيه شريفه، اطفالى هستند كه به حد بلوغ الحلم رسيدهاند كه در هنگام ورود به اتاق استراحت پدر و مادر، بايد اذن بگيرند. به عبارت ديگر، هنگامى كه اطفال به حد احتلام رسيده باشند، بايد هنگام وارد شدن اجازه بگيرند. احتلام، يك حد از رشد جسمى و جنسى است و ارتباطى با مساله سن ندارد. خداوند، بلوغ را به عنوان امرى تكوينى و حقيقى معرفى مىكند. هيچ آيهاى از قرآن نداريم كه خداوند بلوغ را در ارتباط با سن و سال مطرح كرده باشد. هنگامى كه طفل به اين حد از رشد جسمى و جنسى رسيد، كه از آن در قرآن كريم تعبير به حلم مىشود، واجب است كه همچون افراد ديگر كه به حد بلوغ رسيدهاند، هنگام دخول اذن بگيرد. واژه حلم و احتلام هم در قرآن آمده و هم در سنت. معناى اين واژه در قرآن و سنت و عرف عقلا واحد است; چرا كه واژه حلم و احتلام، حقيقتشرعيه ندارد; بلكه حقيقت عقلايى دارد و شارع مقدس نيز در هر جا كه اين واژه را به كار برده به معناى عقلايى آن توجه داشته است و آن را از معناى حقيقى و لغوى خودش خارج ننموده است. حلم كه جمع آن احلام است، در واقع به معناى خواب ديدن مىباشد; زيرا جوانان مقارن بلوغ خوابهايى مىبينند كه سبب احتلام آنها مىشود. اين واژه كنايه از بلوغ و يكى از تعبيرات زيباى كنايى قرآن كريم مىباشد; يعنى ذكر لازم و اراده ملزوم كرده است. خداوند در اين آيه، مبناى بلوغ را يك امر طبيعى و تكوينى يعنى حلم قرار داده است. حلم عبارت از رسيدن به آن حد از رشد جنسى و جسمى است كه توان توليد مثل را داشته باشد. در اينجا ديگر، سن و جنس مطرح نيست و كارى به طول عمر ندارد كه در چند سالگى به بلوغ مىرسد و همينطور كارى به جنس انسان هم ندارد كه دختر استيا پسر. به طور كلى، مطابق قرآن كريم به حلم و بلوغ رسيدن مطرح است نه جنس اطفال و دختر يا پسر بودن آنها. در پسر حلم همزمان با خروج اسپرم هست; ولى در دختر اين امر چگونه تحقق پيدا مىكند؟ به عبارتى ديگر، از كجا بفهميم كه دختر نيز به حد حلم رسيده است؟ حلم و احتلام در دختر از كجا و به چه طريق تشخيص داده مىشود؟ براى فهم مطلب، بايد به عرف عقلا رجوع كرد. اگر در عرف به زنى بگويند: «هذه المرئة احتلمت اى بلغته الحلم» يعنى اين زن، به حدى رسيده است كه توان توليد مثل دارد. نشانه اين توان در زن تخمگذارى است كه با عادت ماهانه و حيض شدن ملازم است. البته اين يك بحث كارشناسى و تخصصى است. اگر در حال حاضر، از دانشمندان فيزيولوژى، كه كارشناسان اين مساله هستند، بپرسيد: بلوغ و احتلام در دختر چگونه است؟ پاسخ مىدهند: وقتى كه دختر تخمگذارى كند به سن بلوغ رسيده است. اين زمان مقارن استبا عادت ماهانه او كه امارهاى قطعى استبر اينكه اين دختر به سن بلوغ رسيده است. بلوغ از ديدگاه احاديث و روايات
ائمه اطهار كه قرآنهاى ناطق هستند و سخنانشان تبيين و توضيح آيات قرآن مىباشد، درباره مساله بلوغ، احاديث زيادى را به مناسبتهاى مختلف بيان كردهاند. پارهاى از آن احاديث، كه مطلوب ما (تكوينى بودن بلوغ) را ثابت مىكند، ذكر مىكنيم. «1»عن اسحاق بن عمار، قال: سالت اباالحسن(ع) عن ابن عشر سنين يحج، قال(ع): عليه حجةالاسلام، اذا احتلم و كذلك الجارية عليها الحج، اذا طمثت. (1) «اسحاق بن عمار از حضرت رضا(ع) در مورد پسرى كه ده سال دارد سؤال مىكند كه: آيا مىتواند حجبه جا آورد؟ حضرت در جواب مىفرمايد: در صورتى كه محتلم شود، حجبر او واجب مىگردد. دختر نيز هنگامى كه حيض بيند، جبر او واجب است». حقيقتسؤال اين است كه حجةالاسلام كه يكى از شرايط آن بلوغ مىباشد چه زمانى بر پسر و دختر واجب مىگردد؟ حضرت در پاسخ انگشت روى يك امر تكوينى مىگذارد: در پسر ملاك را احتلام و در دختر حيض معرفى مىكند و اصلا سخنى از سن به ميان نمىآورد. «2»عن شهاب، عن ابى عبدالله، قال: سالته عن ابن عشر سنين يحج، قال(ع): عليه حجةالاسلام، اذا احتلم و كذلك الجارية، عليها الحج، اذا طمثت. () «شهاب از امام صادق(ع) سؤال مىكند پسرى كه ده ساله است آيا مىتواند حجبه جا آورد؟ امام مىفرمايد: پسر هنگامى كه محتلم گردد و دختر زمانى كه حيض ببيند مىتوانند حجةالاسلام را به جا آورند». «3»عن ابى عبدالله(ع) قال: ان اولاد المسلمين موسومون عندالله شافع و مشفع. فاذا بلغوا اثنتى عشرة سنة، كتبت لهم الحسنات; فاذا بلغوا الحلم، كتبت عليهم السيئات. (3) «امام صادق(ع) مىفرمايد: فرزندان مسلمانان نزد خداوند داراى علامت هستند كه هم شفاعت مىكنند و هم شفاعت مىشوند; زمانى كه به سن 12 سالگى برسند، حسنات بر آنها نوشته مىشود و زمانى كه به مرتبه حلم برسند، گناهان بر آنها ثبت مىگردد». اين روايت از روايات جالب تربيتى است كه در آن مساله بلوغ نيز مطرح شده است. پسرها زمانى كه دوازده ساله باشند، اعمال نيك و مستحباتى را كه به جا مىآورند، در نامه اعمال آنها ثبت مىشود; اما گناهان آنان از زمان حلم ثبت مىگردد. در واقع، فعل حرام در زمان بلوغ و تكليف عقاب و كيفر دارد. امام(ع) مىفرمايد: «اذا بلغوا الحلم، كتبت عليهم السيئات». زمانى كه به مرتبه حلم برسند، در صورت ارتكاب جرم، مستحق كيفر خواهند بود. امام(ع) بلوغ را به معناى حلم گرفته و جنس مذكر و مؤنثبودن را مشخص نكرده است، بلكه به طور كلى طبيعت انسان را - زمانى كه به حد حلم رسيد - معرفى كرده است. «4»عن حمران، قال: سالت ابا جعفر(ع) قلت له: متى يجب على الغلام ان يوخذ بالحدود التامة و يقام عليه و يؤخذ بها؟ قال: اذا خرج عنه اليتم و ادرك. قلت: فلذلك حد يعرف به؟ فقال: اذا احتلم، او بلغ خمس عشرة سنة، او اشعر او انبت قبل ذلك، اقيمت عليه الحدود التامة و اخذ بها و اخذت له قلت: فالجارية متى تجب عليها الحدود التامة و توخذ بها و يوخذ لها؟ قال: ان الجارية ليست مثل الغلام، ان الجارية اذا تزوجت و دخل بها، و لها تسع سنين، ذهب عنها اليتم و دفع اليها مالها و جاز امرها فى الشراء و البيع، واقيمت عليها الحدود التامة و اخذ لها و بها. (4) «حمران مىگويد: از امام باقر(ع) سؤال كردم كه چه زمانى حد تام بر پسر اقامه مىشود؟ فرمود: زمانى كه از يتم (محجوريت) خارج گشته و ادراك كند. گفتم: آيا براى آن نشانهاى هست؟ فرمود: زمانى كه احتلام شود، يا به 15 سالگى برسد و يا قبل از آن انبات شعر صورت گيرد، حد تمام به نفع و ضرر او اقامه مىشود. گفتم: چه زمانى حد تام به ضرر و نفع دختر اقامه مىشود؟ فرمود: دختر همانند پسر نيست; دختر زمانى كه ازدواج كند و مدخول بها واقع شود و داراى نه سال باشد، يتم (محجوريت) از او برداشته مىشود و اموالش به او بازگردانده مىشود و در خريد و فروش امر او نافذ است و حد تام به نفع و ضرر او اقامه مىگردد». در اين حديثشريف، راوى از امام باقر(ع) زمان وجوب تكليف و اقامه حد بر پسر و دختر را سؤال مىكند. امام(ع) در جواب به چند مساله اشاره مىكنند; هم مساله تكوينى بودن بلوغ (احتلام و حيض يا تزويج) و هم مساله سن مطرح مىشود. همه فقهاى ما اين روايت را ديدهاند; ولى بدون توجه به مساله احتلام و حيض و تزويج، مساله سن را ملاك تكليف و اقامه حدود قرار دادهاند و احكام را روى9 سال در دختر و 15 سال در پسر بردهاند. در حالى كه سن نمىتواند ملاك تكليف و اجراى حد قرار گيرد، چون در حديث دارد كه «ان الجارية اذا تزوجت و دخل بها و لها تسع سنين» بايد ديد كه مقصود از «تزوجت» چيست؟ مقصود از «تزوجت و لها تسع سنين»، اين است كه دختر ازدواج كرده و قابليت آميزش داشته باشد. فقط صرف تزويج مهم نيست، بلكه قابليت آميزش مهم است. «و لها تسع سنين» در تكليف و بلوغ، موضوعيت ندارد; بلكه مىخواهد اقل مراتب قابليتبراى تزويج را بيان كند آنچه در فقرات حديثشريف عمده هست «اذا تزوجت و دخل بها» مىباشد. البته امكان دارد كه دختر در9 سالگى هم قابليت تزويج و آميزش داشته باشد. به اجماع همه فقها دخول به غير بالغ جايز نيست; بلكه بايد دختر به يك حد از رشد جسمى و جنسى رسيده باشد كه از آن تعبير به بلوغ مىكنيم. اين روايت مىخواهد بگويد كه امكان دارد در9 سالگى هم اين قابليت تزويج و آميزش پيدا شود، نه اينكه ملاك9 سال باشد. «5»ان رسول الله(ص) دخل بعائشه و هى بنت عشر سنين و ليس يدخل بالجارية حتى تكون امرءة. (5) «رسول خدا(ص) با عايشه كه در سن ده سالگى بود، ازدواج كرد و دختر مورد آميزش قرار نمىگيرد، مگر زمانى كه به حد زنى رسيده باشد». اينكه در ذيل حديث مىفرمايد: «ليس يدخل فى الجاريه، حتى تكون امراة» بسيار حائز اهميت است. چون مىگويد، بايد زن باشد. زن بودن يعنى چه؟ يعنى اينكه قابليت زناشويى داشته باشد. وقتى زن قابليت آميزش داشت، در آن صورت جايز است كه مدخول بها واقع شود و آميزش و قابليت زناشويى يك امر تكوينى است; يعنى بايد به حد خاصى از رشد جسمى و جنسى رسيده باشد. عايشه هم در سن ده سالگى به آن حد از رشد جنسى و جسمى رسيده بود كه قابليت تزويجبا رسول گرامى اسلام را پيدا كرد. «6»عن ابى ظبيان، قال: اتى عمر بامراة مجنونة، قد زنت; فامر برجمها. فقال على(ع): اما علمت ان القلم يرفع عن الثلاثه: عن الصبى حتى يحتلم و عن المجنون حتى يفيق و عن النائم حتى يستيقظ. (6) «ابوظبيان مىگويد: زن ديوانهاى را نزد عمر آوردند كه زنا كرده بود. عمر دستور داد تا سنگسارش كنند. على(ع) به عمر گفت: آيا نمىدانى كه قلم تكليف از سه گروه برداشته شده است: از كودك تا اينكه احتلام شود و ا
نظرات شما عزیزان:
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است |طراحی : پیچک
|